- توضیحات
- مشخصات کالا
- نظرات کاربران
قصه های پنج دنیا 2؛ داستان های زنان
توضیحات
ننه جون شما هیچکدوم یادتون نمیادش. منو تازه دو سه سال بود به خونه شوور فرستاده بودن. حاج اصغرمو تازه از شیر گرفته بودن و رقیه رو آبستن بودم... خاله این طور شروع کرد. یکی از شبهای ماه رمضان بود که او به منزل ما آمده بود و پس از افطار، معصومه سلطان، قلیان کدویی گردن دراز ما را که شبهای روضه، توی مجلس بسیار تماشایی است- برای او آتش کرده بود... .