- توضیحات
- مشخصات کالا
- نظرات کاربران
ماجرای این داستان در یکی از روستاهای آذزبایجان می گذرد. روستاییان ترسان از هجوم و تجاوز ایل ها، قحطی زدگانی خرافی و کابوس زده، بر زمینه ای از فضای طبیعی و تاریخی آذربایجان وصف می شوند. در سال های جنبش مشروطه رژیم قصد دارد برای جلوگیری از پیوستن ایلیات به مجاهدین تبریز مردم روستا ها را از ده خارچ کرده و عشایر را در روستا ها مستقر کند. دستور این کار را به رحیم خان یکی از خوانین ایلیات می دهد. او از این دستور سر باز می رند. از این رو دلماچوف ژنرال قزاق را به بهانه کمک به او روانه می کند. رحیم خان برای ملاقات با ژنرال نمی رود این کار موجب عصبانیت ژنرال شده و دستور می دهد تا توپ را به بالای تپه ببرند. داستان زمانی آغاز می شود که قزاق ها مشغول مستقر کردن توپ مهیب خود بر تپه ای مشرف بر گذرگاه ایلیات هستند. مردم روستای موویل از ترس قزاق ها به غارها گریخته اند و ...