- توضیحات
- مشخصات کالا
- نظرات کاربران
یک بانوی نویسندهٔ ایرانی به نام گلرخ کمالی، که سال گذشته شوهرش ناصر معاصر را به حال قهر، و به گمان رابطه ای میان او و منشی شرکتش ترک کرده بوده، با پایان جنگ به تهران برمی گردد و شوهرش را می بیند که ورشکست شده و در حال رفتن به زندان است. گلرخ متوجه می شود که شریک شوهرش با صحنه سازی تمام سرمایهٔ شرکت را برداشته و به طور غیرقانونی از مرز خارج شده و شوهرش مانده با همهٔ بدهی های شرکت و فشارهای طلبکاران. گلرخ بر خود می داند که در جبران بدگمانی بیجایش، حالا به نجات شوهرش بشتابد و با کوشش برای خرید چک ها و اثبات بی گناهی او، و گرفتن رضایت شاکیان از شوهرش، برای آزادیش از زندان بکوشد. کم کم گلرخ به ساده دلی در حرفه و دنیایی وارد می شود که از اندیشه هایش فرسنگ ها دور است؛ دنیای داد و ستد بازار. او با یک یک طلبکاران و شاکیان وارد بده بستان و معامله می شود تا رضایتشان از شوهرش را جلب کند؛ و در این کار تا جایی پیش می رود که دیگر راه بازگشت ندارد و می فهمد که در جنگی شده که دیگر نباید شکست بخورد. او همه را تاب می آورد، از تحقیر و توهین تا آزار و تجاوز؛ و سرانجام شوهرش را آزاد می کند؛ و شوهرجای تشکر چیزی که به او می دهد: طلاقنامه اش. گلرخ تازه درمی یابد که همهٔ این بازی صحنه سازی شوهرش بوده که با ترسانیدن و گریزاندن شریکش سرمایهٔ شرکت را تصاحب کند، و حالا با داشتن رضایت شاکیان - که گلرخ گرفته - عملا صاحب قانونی همهٔ سرمایه است و اینک می خواهد با منشی شرکت به ماه عسل به خارج از کشور برود. گلرخ ضربه را با وقار و سختی متحمل می شود؛ ولی نقشهٔ ناصر معاصر نمی گیرد، زیرا شریک بازگشته اش و دیگرانی که گلرخ را در همهٔ دوندگی هایش دنبال می کردند نیز به اندازهٔ ناصر معاصر هشیار و چشم به راه بوده اند و اینک از راه می رسند، و ناصر معاصر از دست ایشان خلاصی ندارد.