- توضیحات
- مشخصات کالا
- نظرات کاربران
من عروسک سخنگوی اولدوز خانم هستم. قصه ی من و اولدوز پیش از قصه ی کلاغ ها روی داده، آن وقت ها که زن بابای اولدوز یکی دو سال بیشتر نبود که به این خانه آمده بود و اولدوز چهار پنج سال بیشتر نداشت. آن وقت ها من سخن گفتن بلد نبودم. ننه ی اولدوز مرا از چارقد و چادر کهنه اش درست کرده بود و از موهای سرش توی سینه و شکم و دست ها و پاهام تپانده بود. یک شب اولدوز مرا جلوش گذاشت و هی برایم حرف زد و حرف زد و درد دل کرد. حرف هایش این قدر در من اثر کرد که من به حرف آمدم و با او حرف زدم و هنوز هم حرف زدن یادم نرفته...
هوا تاریک و روشن بود. اولدوز در صندوق خامه نشسته بود، عروسک گنده اش را جلوش گذاشته بود و آهسته آهسته حرف می زد.
...راستش را بخواهی، عروسک گنده، توی دنیا من فقط تو را دارم. ننه ام را می گویی؟ من اصلا یادم نمی آید. همسایه مان می گوید خیلی وقت پیش بابام طلاقش داده و فرستاده پیش دده اش به ده...