- توضیحات
- مشخصات کالا
- نظرات کاربران
یرما (در زبان اسپانیایی به معنای سترون) نمایشنامه ای است که فدریکو گارسیا لورکا در سال 1934 نوشت و نخستین بار نیز در همان سال به روی صحنه رفت. لورکا این نمایشنامه را «شعری تراژیک» توصیف کرده است. یرما زنی بی فرزند است در منطقه ای روستایی در اسپانیا. شوق بی حاصلش برای مادر شدن در نهایت بدل به عقده ای می شود که او را به سوی ارتکاب جنایتی هولناک سوق می دهد...
🔹یرما من تو نیستم. مردا تو زندگیشون خیلی چیزا دارن. گله، درخت، زمین، گفتوگو و معاشرت، ولی ما زنها فقط بچه داریم.
🔸خوآن همه اینطور نیستند. چرا یه دونه از بچههای برادرت رو نمیگیری؟ من که حرفی ندارم.
🔹یرما بچههای دیگرون رو نمیخوام. ذستام دور تنشون یخ میزنه.
🔸خوآن تو بالأخره از این عذاب دیوونه میشی. خیلی چیزای دیگه داری که بهشون فکر کنی. تو داری سرتو به سنگ میزنی.
🔹یرما به سنگ، به سنگ. یه سنگ آبریز که میتونست سبد گل باشه. آب چشمه باشه.
🔸خوآن با تو همش ناراحتی و نگرانی عاید من میشه. باید بالأخره تسلیم بشی