- توضیحات
- مشخصات کالا
- نظرات کاربران
کتاب «دولت قدرت سوسیالیسم» اثر نیکوس پولانتزاس، نظریهپرداز برجستهی مارکسیست یونانیتبار، یکی از متون کلیدی در اندیشهی سیاسی چپ معاصر است. این اثر نخستینبار در ۱۹۷۸ منتشر شد. کتاب واپسین اثر نظری عمدهی پولانتزاس پیش از مرگ اوست. این کتاب در تاریخ نظریهی مارکسیستی جایگاهی محوری دارد، زیرا کوششی است برای بازتعریف ماهیت دولت سرمایهداری و ترسیم امکانی برای سوسیالیسم دموکراتیک، در برابر دو سنت متعارض: دولتگرایی اقتدارگرا و خیالپردازیهای ضددولتی. پولانتزاس در این اثر میکوشد از برداشتهای سادهانگارانهی مارکسیستی دربارهی دولت فاصله بگیرد؛ آن دیدگاههایی که دولت را صرفا ابزار طبقهی حاکم، یا بازتاب مستقیم ساختار اقتصادی میدانستند. او با الهام از آلتوسر و گرامشی، دولت را بهمثابه یک رابطهی اجتماعی متراکم تعریف میکند: شکلی مادی که در آن نیروهای طبقاتی، ائتلافها، و تضادها به صورت نهادی درهمتنیده میشوند. دولت برای او نه ماشین فرمانبردار، بلکه عرصهای است از مبارزهی طبقاتی سازمانیافته، دارای نوعی خودمختاری نسبی که در عین حال درون میدان نیروهای سرمایهداری شکل گرفته است. در دل این تحلیل، پولانتزاس پدیدهای را توصیف میکند که آن را «دولت خودکامه» (État autoritaire) مینامد: شکلی از دولت که در واکنش به بحران سرمایهداری رفاه در دههی ۱۹۷۰ پدید میآید، جایی که اقتدار سیاسی متمرکز میشود و نهادهای دموکراتیک بهتدریج تضعیف. او این فرایند را نشانهی گرایش ساختاری سرمایهداری متأخر میداند: تمرکز قدرت در دستگاه اداری و تضعیف نمایندگی سیاسی، در عین حفظ ظاهر دموکراتیک. همین تحلیل سبب شده است که اثر او در قرن بیستویکم نیز زنده بماند، بهویژه در بحثهای مربوط به اقتدارگرایی نئولیبرال، ادغام اتحادیهی اروپا و بحرانهای دموکراسی نمایندگی. در برابر این روند، پولانتزاس راهی متفاوت از مارکسیسم کلاسیک پیشنهاد میکند: او از سوسیالیسم دموکراتیک دفاع میکند، نوعی دگرگونی درونی دولت از طریق بازآرایی روابط قدرت و مشارکت تودهای. در این طرح، هدف نه نابودی ناگهانی دولت بلکه بازسازی آن بهمثابه ابزار خودگردانی جمعی است؛ فرآیندی که آزادیهای سیاسی را حفظ میکند و از بازتولید اقتدارگرایی در پوشش انقلاب جلوگیری میکند. این برداشت، در زمان خود بدیع بود و حتی بر اندیشههای متفکرانی چون ارنستو لاکلائو و شانتال موف تأثیر گذاشت. از نظر سبکی، کتاب بهدلیل نثر فشرده و اصطلاحات نظری سنگین، مطالعهای دشوار به شمار میرود، اما دقت تحلیلی و انسجام مفهومی آن، آن را به متنی مرجع بدل کرده است. پولانتزاس در پی آن است که نشان دهد چگونه قدرت، طبقه و ایدئولوژی در دولت رسوب میکنند، و چرا فهم سیاست مدرن بدون درک سازوکارهای نهادی ممکن نیست. منتقدان البته گاه استدلال کردهاند که مدل «تراکم نیروهای طبقاتی» در تحلیل او ممکن است عاملیت و فرهنگ را کماهمیت جلوه دهد، اما حتی منتقدان نیز به غنای نظری این اثر اذعان دارند.
