- توضیحات
- مشخصات کالا
- نظرات کاربران
رمان «قانون جاذبه» اثر ژان تولی، نویسندهی معاصر فرانسوی، در سال ۲۰۰۳ منتشر شد که داستانی کوتاه اما بهغایت فشرده و پرتنش را روایت میکند. این اثر که بر پایهی یک پروندهی واقعی الهام گرفته شده، در مرز میان تریلر روانشناختی و درام اجتماعی حرکت میکند و با زبانی ساده اما نافذ، به پرسشهایی بنیادین دربارهی عدالت، گناه، و وجدان انسانی میپردازد. داستان در یک شب آرام و در فضای بستهی یک ایستگاه پلیس رخ میدهد؛ جایی که ستوان پونتواز، افسر پلیسی خسته و در آستانهی پایان شیفت کاریاش، ناگهان با زنی روبهرو میشود که برای اعتراف آمده است. او میگوید ده سال پیش، شوهر دائمالخمر و خشن خود را که سالها او و فرزندانش را آزار داده بود، از طبقهی یازدهم ساختمان به پایین هل داده و سپس وانمود کرده که حادثه خودکشی بوده است. حالا، درست در شب پایانی پیش از انقضای مهلت قانونی پیگرد، احساس گناه و اضطراب وجدان، او را واداشته تا تسلیم شود. اما ستوان، که در ابتدا سعی دارد ماجرا را نادیده بگیرد و از بار قانونی آن بگریزد، درگیر جدالی درونی با حس عدالت، همدلی و خستگی اخلاقی خود میشود. این تقابل دو انسان - یکی در جستوجوی رستگاری، دیگری درگیر شک و بدبینی - بطن اصلی رمان را شکل میدهد. عنوان اثر، «قانون جاذبه»، همزمان به قانون فیزیکی سقوط و به نیروی نامرئی وجدان و گناه اشاره دارد. همانگونه که جاذبه جسم را به زمین میکشد، حس گناه نیز روح را به درون فرو میبرد. این استعاره، شالودهی رمان را میسازد: سقوط شوهر، سقوط اخلاقی، و کشش اجتنابناپذیر میان قانون بیرونی و قانون درونی وجدان. زمان در داستان همچون تیکتاک ساعت نقش ضدقهرمان را ایفا میکند؛ سه ساعت تا پایان شیفت و پایان مرور زمان، سه ساعت تا نابودی یا رستگاری. این ساختار زمانی فشرده، فوریتی نفسگیر میآفریند و گفتوگوی میان دو شخصیت را به دوئلی روانی بدل میسازد که در آن، قانون، اخلاق و انسانیت در تعارض قرار میگیرند. تولی با کمترین عناصر روایی و در محیطی محدود، جهانی پر از تناقض میسازد. زن، هم قربانی است و هم مجرم؛ قانون، هم پاسدار عدالت است و هم کور در برابر رنج انسانی؛ و وجدان، تنها نیرویی است که در برابر انقضای زمان نمیایستد. نثر تولی موجز، خشک و بیپیرایه است اما همین اختصار به شدت و خلوص لحظهها میافزاید. رمان بیشتر به گفتوگو و درگیری ذهنی متکی است تا کنش بیرونی، و همین امر به آن حالوهوایی تئاتری و فلسفی میبخشد. از خلال این برخورد محدود، نویسنده تصویری گستردهتر از جامعهای بیتفاوت به خشونت خانگی و بوروکراسی خستهی نظام عدالت ارائه میدهد. برخی منتقدان پایان رمان را باز و ناگهانی دانستهاند، اما همین ابهام، بخشی از نیروی اثر است: پاسخ نهایی در خود خواننده شکل میگیرد، نه در قانون. «قانون جاذبه» بیش از آنکه دربارهی جنایت باشد، دربارهی وزن وجدان است؛ دربارهی اینکه چگونه سقوطی از پنجره میتواند به فروپاشی درونی یک عمر بدل شود. تولی در این رمان کوتاه اما ماندگار، از دل یک شب و یک گفتوگو، نمایش کاملی از کشمکش میان جرم و بخشایش، قانون و انسانیت، و سقوط و رستگاری خلق میکند - اثری که در سادگیاش، نیرویی گرانشی و ماندگار دارد.
